اشعار قهوه -1 :
بخارِ روی قهوه میگوید
فـرصت انـدک است
زندگی را تا سرد نشده
بایـد سـر کشید
یک فنجان آرامـش
در ایـن عصر پاییزی
گـوارای وجـودتان باد
عـصر زیبـاتـون بخیر
و حـال دلتـون خـوب
اشعار قهوه -2 :
بـعدا؟
بـعدا وجود نداره
بـعدا قهوا سرد میشه
بـعدا آدم پیر میشه
بـعدا زنـدگی تموم میشه ♥️
و آدم حسرت اینو میخوره که
کاری و که قبلأ
میتونست بکنه انجام نداده ♥️
پس خیابان را با عشق قدم بزنید
شمـا هـرگز به سن و سـالِ ♥️
الانتان بـرنمیگردید
آخرهفته تـون عاشقانه و زیبـا♥️
اشعار قهوه -3 :
لـذت داشتن
♥️یه دوست خوب
تو یه دنیای بـد
♥️مثل خـوردن
یه فنجون قهوه گـرم
♥️زیر برف
درسته که هوا رو گرم نمی کنه
♥️امـا دل آدم رو گـرم میکنه
اشعار قهوه -4 :
حـل کـن
تمام مشکلات را
در فنجان قهوه ات
قند عشق در دلت آب کن
تـا شیـریـن تـریـن
لحظات را
نـوش جـان کنی
عصرتـون بـه شیرینی آرزوهاتـون
زندگی را باید در همان
لحظهی جاری زیست
دقیقا همین لحظه را جشن بگیر
برای خودت شمعی روشن کن
فنجان قهوه ات را پر کن☕️
و با لبخند منظره روبهرویت را❄️
به تماشا بشین
زندگی همین ثانیههای ارزشمند توست
اشعار قهوه و روز نوشته های زیبایی در مورد قهوه ماسترو رحیمی روزانه در سایت خودشان به صورت روز نوشته درج می کنند بررسی نمایید.
بسیار با احساس و لذت بخش بود